سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدرسه استثنایی آزادی مشهد
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

دکتر پروفسور سیمیون ییتس Simeon Yates   رییس انستیتوی فرهنگ و ارتباطات دانشگاه Sheffield Hallam University   شفیلد هالام در انگلیس است و خلاصه ای از تحقیقش را در زیر می‌خوانید:

- مردها از کلمات و پیام‌های کوتاهتر استفاده می‌کنند.

- مردها موقع تماس با مردها، پیغامهای کوتاهتر ولی در تماس با زنها پیامهای طولانی تری می‌فرستند.

- پیغامهای خانمها هنگام تماس با خانمها، طولانی تر از پیامهایشان به آقایان است.

- پیغامهای خانمها به خانمها، اکثرا دارای یک شروع و یک پایان و مقدار زیادی سوژه و توضیحات بین آغاز و پایان و یک به اصطلاح گپ شیرین است و سپس با ارسال بوسه و بهترین آرزوها تمام میشه. اما پیامهای مردها به مردها معمولا بسیار کوتاه، بی احساس و فقط درباره یک موضوع/سوژه خاص است.

- پیغامهای خانمها به خانمها معمولا احساساتی، تشویق کننده، و حمایت کننده است. ولی پیامهای آقایان به یکدیگر معمولا حالتی نیمه خشن و تحقیر آمیز (البته غیرعمد) و بسیار رک و جنبه شخصی دارد. اما مردها بهنگام ارسال پیام به زنها تغییر شخصیت و تغییر لحن میدهند، ژست مودبانه گرفته و پیغامشان طولانی تر و پر محتواتر می‌شود.

- بسیاری از پیامهایی که جنبه متلک دارند را مردها به زنها میفرستند (که البته خانمها هم اینها را به سایر خانمها میفرستندفوروارد می کنند که بگویند ببین این یارو ایندفعه چی برام فرستاده!). در حالیکه اکثر فحش ها و جوکهای بد را مردها برای مردها میفرستند.

- جالب اینکه بسیاری از مردم وقتی موبایلشون زنگ میزنه یا SMS   میگیرند، اگر در حضور یک خانم هستند زود بهش جواب میدهند ولی وقتی یک مرد در کنارشون است بعدا بهش جواب میدهند.

- بیشتر ارتباط مردها با مردها با موبایل و SMS   است اما خانمها ترجیح میدهند که بیشتر از نزدیک و رو در رو با همجنسهایشان صحبت کنند.

- خانمها (بیشتر از آقایان) ترجیح میدهند که حرفها یا پیامهای مثبت و تشویق آمیز بکار ببرند.

 


[ جمعه 89/11/22 ] [ 10:36 صبح ] [ همکاران ] [ نظرات () ]


[ چهارشنبه 89/11/20 ] [ 3:43 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]
[ یکشنبه 89/11/17 ] [ 2:26 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

انقلاب ما انفجار نور بود


[ یکشنبه 89/11/17 ] [ 2:21 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

جاریست هنوز درزمین خون خدا

خونی که شکوفاشده از کرببلا

ای فرصت انتقام کی می آیی؟

مختار شده دلخوشی جمعه ما

 

                                                                                      یا علی *التماس دعا


[ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 7:34 صبح ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

خبر آمدنت می رود باغ به باغ /شهر به شهر

 مردمان یمن وتونس ومصر/ مردمان اردن

    همه عالم به تمنای تو برخاسته اند

   شورو حالی برپاست وعده ات نزدیکست

 

                                               اللهم عجل لولیک الفرج

                                                      التماس دعا


[ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 7:30 صبح ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

 

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

 

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

 

شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...

 

شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

 

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....

 

شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود

 

شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد


[ دوشنبه 89/11/11 ] [ 10:3 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی

 

شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

 

شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خاموش کن.................


[ دوشنبه 89/11/11 ] [ 10:1 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

 

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی

 

شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش

 

شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه

 

شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو

 

 شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.

تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!

آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

 

شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت: 

 آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم

 

شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم

 

شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن

 

شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)

 

شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم

همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه

 

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...

 

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه

 

شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه... بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده


[ دوشنبه 89/11/11 ] [ 10:0 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]

شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!

     

شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن

 

شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)

 

شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران

 

شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد

 

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه

 

شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم

 

 

شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود

 

شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))

 

شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

 

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم

 

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

 

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

 

شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم

 

شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های  آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم

 

شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند

 


[ دوشنبه 89/11/11 ] [ 9:59 عصر ] [ همکاران ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 182
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 236418