مدرسه استثنایی آزادی مشهد | ||||||||||||||||||||||
داستانی بسیار زیبا و واقعی در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد. [ دوشنبه 89/3/17 ] [ 6:47 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند . مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟ دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی حرف های مافوق اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساند افسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتی سرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشت منظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟ سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم. اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آیی خیلی وقت ها در زندگی ارزش کاری که می خواهی انجام بدی بستگی به این داره که چه طور به مساله نگاه کنی جسارت داشته باش و هرآن چه را قلبت می گوید انجام بده اگر به پیام قلبت گوش نکنی، ممکن است بعد ها در زندگی دچار پشیمانی شوی [ دوشنبه 89/3/17 ] [ 6:37 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
تموم چیزایی که روی این پونصد تومنی نوشته: السلام علیک یا سلطان ابراهیم یا امامزاده سلطان ابراهیم اول سلامتی پدر و مادرم دوم اینکه تربیت معلم سال اول یعنی سال 88 من و سارا قبول بشویم سال سوم متوسطه شاگرد اول شوم و معدل کتبی ام بالاتر از 18 باشد آرزوی پدر و مادرم را که دوست دارند پسر داشته باشند برآورده کن دعای کوثر را مستجاب کن خاله فخری و الهام و عمه اکرم را خوشبخت کن ازدواج کنند آرزوی محسن را بر آورده کن مادرم را شفا بده زندگی پدر و مادر بزرگم را سر و سامان بده به مصطفی کمک کن که دانشگاه هر رشته ایی که می خواهد قبول شود عاطفه فائزه و زینب در درس موفق باشند و در آینده کاره ایی شوند یا سلطان ابراهیم دعاهای دایی مالک -ابوذر -رسول سلطان مادر بزرگ و پدر بزرگهایم زیبا -حکمت -علی- کرامت- ولی -صالح -مژگان -شیما- لیلا- اکرم- فرخنده -رعنا- مرضیه -مریم- زهرا- بصیر- مرضیه- صدیقه-- ساهره -بهاره- سیمین -صدری- سمیه -سیما -شمایل -صفیه -خاور- مینا- عمه شاه گلی کسری- فروزان -معصومه -محسن- دایی صادق -هما- اکرم - [ دوشنبه 89/3/17 ] [ 6:35 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
[ جمعه 89/3/7 ] [ 4:29 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
[ جمعه 89/3/7 ] [ 4:24 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
چرا فاطمه، فاطمه است؟ در مورد اینکه چرا نام مبارک صدیقه کبری(س)، فاطمه است، روایاتی وجود دارد که ابعاد وجودی این حوریه انسیه را بیان می کند. به قول استاد ما جناب آقای حاج محمد جواد فاضل لنکرانی، حوزه باید در کنار امام شناسی، مسئله ی فاطمه شناسی را نیز مطرح نماید. شناخت این شخص در ابعاد فکری انسان غیر معصوم نمی گنجد، هر کس فراخور فهم و معرفت خود او را به گونه ای معرفی می کند؛ ولی حق شناخت او را پیامبر خدا(ص) و علی مرتضی(ع) در درجه اعلی و اولاد طاهرینش ادا کردند، اما: آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید یادم نمی رود در اوائل درسمان، استادی داشتیم که مباحث اخلاقی می گفت(جناب حجت الاسلام فاطمیان، امام جمعه کنونی اقبالیه، قزوین) و هر جا که از توصیف چیزی باز می ماند، می گفت: جائی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ما نیز اعتراف می کنیم، از توصیف این بانوی آسمانی عاجزیم، اما به مدد روایات اهلبیت(ع) مختصر معرفتی به دست آورده ایم که در سبد اخلاص تقدیم دوستان می نماییم، امید است که تا این نوشته هست، به فضل آن ملکه عرشی، و بضعة النبی برای این حقیر اجر و استمداد الهی رقم بخورد. فاطمه زهرا(س) در روایات چنین توصیف شده: 1- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، او و شیعیانش از آتش دوزخ باز داشته شده اند.[1] ٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع قَالَا سَمِعْنَا الْمَأْمُونَ یُحَدِّثُ عَنِ الرَّشِیدِ عَنِ الْمَهْدِیِّ عَنِ الْمَنْصُورِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لِمُعَاوِیَةَ أَ تَدْرِی لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ قَالَ لَا قَالَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ النَّارِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُه 2- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، خدای کریم دوستانش را از آتش جهنم حفظ می کند.[2] یَحْیَى بْنِ أَبِی کَثِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّارِ 3- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، او و شیعیانش از آتش دوزخ باز داشته شده اند.[3] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا فَاطِمَةُ أَ تَدْرِینَ لِمَ سُمِّیْتِ فَاطِمَةَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع یَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَتْ قَالَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ النَّارِ 4- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، او از حیض حفظ شده است.[4] عن الصَّادِقُ ع تَدْرِی أَیَّ شَیْءٍ تَفْسِیرُ فَاطِمَةَ قَالَ فُطِمَتْ مِنَ الشَّرِّ وَ یُقَالُ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ عَنِ الطَّمْثِ 5- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، او و شیعیانش از آتش دوزخ و دشمنانش از شناخت او باز داشته شده اند.[5] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدْرُونَ لِمَا خُلِقَتْ فَاطِمَةُ قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ خُلِقَتْ فَاطِمَةُ حَوْرَاءَ إِنْسِیَّةً لَا إِنْسِیَّةٌ وَ قَالَ خُلِقَتْ مِنْ عَرَقِ جَبْرَئِیلَ وَ مِنْ زَغَبِهِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ اسْتَشْکَلَ ذَلِکَ عَلَیْنَا تَقُولُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ لَا إِنْسِیَّةٌ ثُمَّ تَقُولُ مِنْ عَرَقِ جَبْرَئِیلَ وَ مِنْ زَغَبِهِ قَالَ إِذاً أُنَبِّئُکُمْ أَهْدَى إِلَیَّ رَبِّی تُفَّاحَةً مِنَ الْجَنَّةِ أَتَانِی بِهَا جَبْرَئِیلُ ع فَضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ فَعَرِقَ جَبْرَئِیلُ ع وَ عَرِقَتِ التُّفَّاحَةُ فَصَارَ عَرَقُهُمَا شَیْئاً وَاحِداً ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قُلْتُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَهْدَى إِلَیْکَ تُفَّاحَةً مِنَ الْجَنَّةِ فَأَخَذْتُهَا وَ قَبَّلْتُهَا وَ وَضَعْتُهَا عَلَى عَیْنِی وَ ضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِی ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ کُلْهَا قُلْتُ یَا حَبِیبِی یَا جَبْرَئِیلُ هَدِیَّةُ رَبِّی تُؤْکَلُ قَالَ نَعَمْ قَدْ أُمِرْتَ بِأَکْلِهَا فَأَفْلَقْتُهَا فَرَأَیْتُ مِنْهَا نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ قَالَ کُلْ فَإِنَّ ذَلِکَ نُورُ الْمَنْصُورَةِ فَاطِمَةَ قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَنِ الْمَنْصُورَةُ قَالَ جَارِیَةٌ تَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ وَ اسْمُهَا فِی السَّمَاءِ مَنْصُورَةُ وَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةُ فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ لِمَ سُمِّیَتْ فِی السَّمَاءِ مَنْصُورَةَ وَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةَ قَالَ سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهُ فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمُوا أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ فِی کِتَابِهِ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ بِنَصْرِ فَاطِمَةَ ع 6- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، خدای کریم او و فرزندانش و کسی که خدا را با ایمان و توحید ملاقات کند را از آتش جهنم حفظ می کند.[6] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ فَطَمَهَا وَ ذُرِّیَّتَهَا مِنَ النَّارِ مَنْ لَقِیَ اللَّهَ مِنْهُمْ بِالتَّوْحِیدِ وَ الْإِیمَانِ بِمَا جِئْتُ بِهِ 7- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، خلق از معرفتش بازداشته شده اند(عاجزند).[7] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا 8- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، فاطمه شب است خدا قدر، هر کس حقیقتاً فاطمه را بشناسد، شب قدر را درک کرده و نیز خلق از معرفتش بازداشته شده اند.[8] عن أبی عبد الله ع أنه قال إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ اللیلة فاطمة و القدر الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر و إنما سمیت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها أو من معرفتها الشک [من أبی القاسم] و قوله وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یعنی خیر من ألف مؤمن و هی أم المؤمنین تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها و الملائکة المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد ص و الروح القدس هی فاطمة ع بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنی حتى یخرج القائم ع 9- فاطمه، فاطمه نامیده شد چون، فرقی بین او سایر اسمها باشد، و چون احتمال می رفت دیگران به اموال پیامبر طمع کنند، خداوند او را آفرید تا قطع طمع در میراث پیامبر کرد و فاطمه یعنی قطع کننده طمع.[9] عبد الله بن الحسن بن الحسن قال قال لی أبو الحسن لم سمیت فاطمة فاطمة قلت فرقا بینه و بین الأسماء قال إن ذلک لمن الأسماء و لکن الاسم الذی سمیت به إن الله تبارک و تعالى علم ما کان قبل کونه فعلم أن رسول الله ص یتزوج فی الأحیاء و أنهم یطمعون فی وراثة هذا الأمر فیهم من قبله فلما ولدت فاطمة سماها الله تبارک و تعالى فاطمة لما أخرج منها و جعل فی ولدها فقطعهم عما طمعوا فبهذا سمیت فاطمة لأنها فطمت طمعهم و معنى فطمت قطعت. امید است در سایه رحمت فاطمی (س) باشیم و یکی از دوستان و شیعیان آن حضرت. إن شاء الله [8] - عللالشرائع 1 178 142- باب العلة التی من أجلها سمیت فاطمه [9] - تفسیرفراتالکوفی 581 و من سورة القدر [1] - بحارالأنوار 43 12 باب 2- أسمائها و بعض فضائلها [2] - بحارالأنوار 43 13 باب 2- أسمائها و بعض فضائلها [3] - بحارالأنوار 43 14 باب 2- أسمائها و بعض فضائلها [4] - بحارالأنوار 43 16 باب 2- أسمائها و بعض فضائلها [5] - بحارالأنوار 43 18 باب 2- أسمائها و بعض فضائلها [6] - بحارالأنوار 43 18 باب 2- أسمائها و بعض فضائلها [7] - بحارالأنوار 43 65 باب 3- مناقبها و فضائلها [ دوشنبه 89/2/13 ] [ 11:59 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
[ دوشنبه 89/2/13 ] [ 11:53 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
درد دل با اقا یا مهدی(عج) شما را غایب نامیده اند چون ظاهر نیستی نه اینکه حاضر نباشی غیبت به معنای حاضر نبودن تهمت ناروائی است که به شما زده اند آنانکه بر این باورند فرق میان ظهور و حضور را نمی دانند آمدنت که در انتظار آنیم به معنای ظهور است نه حضور [ دوشنبه 89/2/13 ] [ 11:51 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
تو به من خندیدی
تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از ژی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش کام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت....... [ دوشنبه 89/2/13 ] [ 11:47 عصر ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
سوره مجادله [58]
این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 22 آیه است .
محتواى سوره : ایـن سـوره طبق طبیعت سوره هاى ((مدنى )) بیشتر از احکام فقهى , و نظام زندگى اجتماعى , و روابـط بـا مسلمین و غیرمسلمین سخن مى گوید, و مجموع بحثهاى آن را مى توان در سه بخش خلاصه کرد:. 1ـ در بـخـش اول سـخن از حکم ((ظهار)) مى گوید که در جاهلیت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى شد, و اسلام آن را تعدیل کرد و در مسیرصحیح قرارداد. 2ـ در بخش دیگرى یک سلسله دستورها درباره آداب مجالست از جمله منع از ((نجوى )) (سخنان درگوشى ) و همچنین جادادن به کسانى که تازه واردمجلس مى شوند. 3ـ در آخرین بخش , بحث گویا و مشروح و کوبنده اى درباره منافقان ,و آنها که ظاهرا دم از اسلام مـى زدند اما با دشمنان اسلام سر و سر داشتند, مطرح کرده , مسلمین راستین را از ورود در حزب شـیاطین و منافقین برحذر مى دارد, و آنهارا به رعایت ((حب فى اللّه )) و ((بغض فى اللّه )) و ملحق شدن به ((حزب اللّه )) دعوت مى کند. نامگذارى سوره به ((مجادله )) به خاطر تعبیرى است که در آیه نخستین آن آمده است .
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. (آیـه1)ـ شـان نـزول : نـقل کرده اند که : زنى از طایفه انصار به نام ((خوله )) که از طایفه ((خزرج )) و هـمـسـرش ((اوس بـن صـامت )) بود در یک ماجرا مورد خشم شوهرش قرارگرفت , و او که مرد تـنـدخـویـى بـود تصمیم بر جدائى از او گرفت , و گفت : ((انت على کظهر امى ; تو نسبت به من همچون مادر من هستى !)). و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مـى شـد که بتواند همسرى براى خود برگزیند, و این بدترین حالتى بود که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد. چیزى نگذشت که مرد پشیمان شد.زن خـدمـت رسـول خـدا(ص ) آمـد و مـاجرا را چنین نقل کرد: اى رسول خدا!همسرم ((اوس بن صامت )) زمانى مرا به زوجیت خود برگزید که جوان بودم وصاحب جمال و مال و ثروت و فامیل , امـوال مـن را مـصرف کرد, حالا ((ظهار)) کرده وپشیمان شده , آیا راهى هست که ما به زندگى سابق بازگردیم ؟!. پیامبر(ص ) فرمود: تو بر او حرام شده اى !.زن پـى درپـى اصـرار و الـحـاح مى کرد, سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: ((خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مى کنم , خداوندا!فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا)). در ایـنـجـا حال وحى به پیامبر(ص ) دست داد, و چهار آیه آغاز این سوره بر اونازل شد که راه حل مشکل ((ظهار)) را به روشنى نشان مى دهد. تفسیر: بـاتـوجـه بـه آنـچـه در شان نزول گفته شد تفسیر آیات نخستین سوره روشن است , مى فرماید: ((خـداونـد سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود,شنید)) و تقاضاى او را اجابت کرد (قد سمع اللّه قول التى تجادلک فى زوجها). سـپـس مـى افـزایـد: آن زن علاوه بر این که با تو مجادله داشت ; ((به خداوندشکایت مى کرد)) و از پیشگاهش تقاضاى حل مشکل نمود (وتشتکى الى اللّه ). ((ایـن در حـالـى بود که خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن ) را (در حل مشکلش ) مى شنید)) (واللّه یسمع تحاورکما). ((و خداوند شنوا و بیناست )) (ان اللّه سمیع بصیر). آرى ! خـداوند, آگاه از همه ((مسموعات )) و ((مبصرات )) است , بى آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد, او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز رامى بیند و هر سخنى را مى شنود. (آیـه2)ـ سـپـس بـه سـراغ بیان حکم ظهار مى رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جـمـلـه هـاى کوتاه و قاطع درهم مى کوبد, مى فرماید: ((کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظـهـار مـى کـنند (و مى گویند: انت على کظهر امى ; تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنان هـرگـز مـادرانـشان نیستند, مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده اند))! (الذین یظاهرون منکم من نسائهم مـاهن امهاتهم ان امهاتهم الا اللا ئى ولدنهم ). مـادر و فـرزنـد بـودن چـیزى نیست که با سخن درست شود, یک واقعیت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى شود. و بـه دنبال آن مى افزاید: ((آنها سخنى زشت و باطل مى گویند)) (وانهم لیقولون منکرا من القول وزورا). مـطـابق این آیه ((ظهار)) عملى است حرام و منکر, ولى از آنجا که تکالیف الهى اعمال گذشته را شـامـل نـمـى شود, و از لحظه نزول حاکمیت دارد, در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (وان اللّه لعفو غفور) هم مى بخشد و هم مى پوشاند. بـنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نبایدنگران باشد, خداوند او را مى بخشد. اما به هر حال مساله کفاره به قوت خود باقى است . (آیه3)ـ ولى از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا کـفـاره نـسـبتا سنگینى براى آن قرارداده تا از تکرار آن جلوگیرى کند, مى فرماید: ((کسانى که هـمـسران خود را ظهار مى کنند, سپس از گفته خود بازمى گردند, باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد کنند)) (والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة من قبل ان یتماسا). سپس مى افزاید: ((این دستورى است که به آن اندرز داده مى شوید)) (ذلکم توعظون به ). گـمـان نـکـنید که چنین کفاره اى در مقابل ((ظهار)) کفاره سنگین و نامتعادلى است , زیرا این سـبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست , تا بتوانید خود را دربرابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید. اصولا تمام کفارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد, و اى بسا کفاره هائى که جنبه مالى دارد تاثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد بیشتر است . و از آنـجـا که ممکن است بعضى با بهانه هائى شانه از زیربار کفاره خالى کنندوبدون این که کفاره دهند با همسر خود بعد از ((ظهار)) آمیزش جنسى داشته باشند,در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند بـه آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر) هم از ظهار آگاه است و هم از ترک کفاره و هم از نیات شما!. (آیـه4)ـ و نـیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیرنیست , همان گونه که در شـان نـزول آمد و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده اى براى ایـن کـار پـیـدا نشود ـ همان گونه که در عصر ماچنین است ـ لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایـجـاب مـى کند که در مرحله بعدجانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود به همین دلیل در آیه موردبحث مى فرماید:. ((و کـسـى کـه توانائى (آزادکردن برده اى ) نداشته باشد دوماه پیاپى قبل ازآمیزش روزه بگیرد)) (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل ان یتماسا). ایـن کـفـاره نـیـز اثـر عـمیق بازدارنده اى دارد, به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى تواند جلو تکرار این گونه اعمال رادرآینده بگیرد. البته ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى درپى انجام شود, و بسیارى ازفقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده اند, ولى در روایات ائمه اهل بیت (ع ) آمده است که اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى درپى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است . و از آنـجـا کـه بـسـیـارى از مـردم نیز قادر به انجام کفاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند, جـانـشـین دیگرى براى آن ذکر کرده , مى فرماید: ((و کسى که این را هم نتواند شصت مسکین را اطعام کند)) (فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینا). ظاهر ((اطعام )) این است که به اندازه اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود,اما در روایات اسلامى در یک ((مد)) طعام (حدود 750 گرم ) تعیین شده است . سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفارات اشاره کرده , مى افزاید:((این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (ذلک لتؤمنوا باللّه ورسوله ). آرى ! جـبـران گـنـاهـان بـه وسیله کفارات پایه هاى ایمان را محکم مى کند, وانسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى سازد!. و در پـایان آیه براى این که همه مسلمانان این مساله را یک امر جدى تلقى کنند مى گوید: ((اینها مـرزهـاى الـهـى اسـت , و کسانى که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکى دارند))(وتلک حدوداللّه وللکافرین عذاب الیم ). قوانین الهى را از این رو ((حدود الهى )) مى گویند که عبور از آن مجاز نیست . #چـنانکه دیدیم اسلام ((ظهار)) را به شدت محکوم کرده , بنابراین هرگاه کسى نسبت به همسرش ظهار کند, همسرش مى تواند با مراجعه به حاکم شرع او راموظف سازد که یا رسما از طریق طلاق از او جـدا شود و یا به زندگى زناشوئى بازگردد, اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى که در آیات فوق خواندیم کفاره بدهد. (آیه5)ـ از آنـجـا کـه آخرین جمله آیه قبل به همگان اخطار مى کرد که حدود الهى رارعایت کنند, و از آن تـجـاوز نـنـمایند, در اینجا از کسانى سخن مى گوید که نه تنها ازاین حدود تجاوز کرده , بلکه به مـبـارزه بـا خـدا و پـیـامبر او(ص ) برخاسته اند و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى سازد. نخست مى فرماید: ((کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند خوار وذلیل شدند آن گونه که پـیـشـیـنـیـان آنها خوار و ذلیل شدند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله کبتوا کما کبت الذین من قبلهم ). سپس مى افزاید: ((ما آیات روشنى نازل کردیم )) (وقد انزلنا آیات بینات ). بـنـابراین , به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است , و با این حال اگر مخالفت کنند باید مجازات شوند. نـه تنها در این دنیا مجازات مى شوند بلکه ; ((براى کافران عذاب خوارکننده اى (در قیامت ) است )) (وللکافرین عذاب مهین ). بـه هـرحـال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر(ص ) و قرآن ایستاده بودند به وقوع پـیوست , و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت وشکست روبرو شدند, و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت . [ جمعه 89/2/10 ] [ 12:32 صبح ] [ همکاران ]
[ نظرات () ]
|
||||||||||||||||||||||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |